با دل آگه شدم آن شوخ ستم کاره چه کرد
از پی چاره ندانم دل بیچاره چه کرد
رحمی آمد به دلش عاقبت از گریه ی من
قطره ی آب ببینید که با خاره چه کرد
کرده دورم ز برت با همه ی ثابت قدمی
دیدی آخر که بمن گردش سیار چه کرد
با من این گریه بیهوده بجز اینکه همین
کشت و هنگام نگه مانع نظاره چه کرد
زخمهای دلم از ناوک دلدوز بدوخت
مرهمش را بنگر با دل صد پاره چه کرد
تا خورم می نخورم غم که اگر با همه کس
آسمان هر ستمی کرد به می خواره چه کرد
ما در اول قدم از پای فتادیم (سحاب)
در ره عشق بتان تا دل آواره چه کرد