چون خیال او زجان مهجور نیست
دور ازو گر زنده باشم دور نیست
از رخ خوبان نبیند نور او
هر که را در دیده ی دل نور نیست
در نظر بازی ارباب نظر
حسن زیبا منظران منظور نیست
ترک سر چون لازم شورید گیست
هر که را سر هست در سر شور نیست
چون رخ خوبان و قد دلکشت
آتش موسی و نخل طور نیست
در برش ز اندیشه هجران (سحاب)
از سرور وصل، دل مسرور نیست