کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    روزگاری است که هیچم خبری از دل نیست

    به کسی کار دل اینگونه چو من مشکل نیست

    باشد از حال من آنغرقه به دریا آگه

    که امیدی دگر اندر دلش از ساحل نیست

    گفتم ای دوست کیم وصل میسر گردد

    گفت آن لحظه که جانهم به میان حائل نیست

    گفتم از عشق تو دادم سر وجان و دل ودین

    گفت آسوده نشین رنج تو بی حاصل نیست

    به فدای سر دلبر دل ودین لایق نه

    به نثار ره جانان سرو جان قابل نیست

    خلق گویند که درعشق تو من مجنونم

    خود بر آنم که به عهد تو کسی عاقل نیست

    گر چه در مجمع عشاق بلند اقبالم

    لیک چون من کسی از عشق پریشان دل نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha