کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    باز بر رخ مشکین را پریشان کرده ای

    مشک را ارزان وعنبر را فراوان کرده ای

    روی تو باشد کف موسی وزلف توعصا

    از ره اعجاز اورا شکل ثعبان کرده ای

    گاه مار وگاه عقرب گاه اژدر می شود

    عقل را درکار زلف خویش حیران کرده ای

    نقطه موهوم را ثابت نمودی بر حکیم

    وزدهان بی نشان خویش برهان کرده ای

    سرو قد وگل رخ و نسرین بدن گردیده ای

    خویش را پا تا به سر رشک گلستان کرده ای

    تیر رستم کرد آن کاری که با جان شغاد

    با دل خونین من بانوک مژگان کرده ای

    جامه نیلی به بر فیروزه را از رشک خط

    خون زلعل اندر دل یاقوت ومرجان کرده ای

    ای عزیز مصر دل ای یوسف کنعان جان

    دهر را بر ما ز هجر خویش زندان کرده ای

    آتش سوزان چو افتد در نیستان چون کند

    با بلنداقبال از درد فراق آن کرده ای

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha