بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۲۶: باز بر رخ مشکین را پریشان کرده ای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز بر رخ مشکین را پریشان کرده ای مشک را ارزان وعنبر را فراوان کرده ای روی تو باشد کف موسی وزلف توعصا از ره اعجاز اورا شکل ثعبان کرده ای گاه مار وگاه عقرب گاه اژدر می شود عقل را درکار زلف خویش حیران کرده ای نقطه موهوم را ثابت نمودی بر حکیم وزدهان بی نشان خویش برهان کرده ای سرو قد وگل رخ و نسرین بدن گردیده ای خویش را پا تا به سر رشک گلستان کرده ای تیر رستم کرد آن کاری که با جان شغاد با دل خونین من بانوک مژگان کرده ای جامه نیلی به بر فیروزه را از رشک خط خون زلعل اندر دل یاقوت ومرجان کرده ای ای عزیز مصر دل ای یوسف کنعان جان دهر را بر ما ز هجر خویش زندان کرده ای آتش سوزان چو افتد در نیستان چون کند با بلنداقبال از درد فراق آن کرده ای بلند اقبال