به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
چشمت خدای داده که صاحب نظری شوی
هم گوش وهوش تاکه زعالم خبر شوی
از دل اگر نبینی وگر نشنوی ز جان
از چشم وگوش به بود ار کور وکر شوی
دست وترنج را همه بری به روی هم
در بزم ما گر آئی ویوسف نگر شوی
خواهی اگر که یار عمارت کندتو را
باید چنان خراب که زیر وزبر شوی
خواهی اگر که خوش گذرد بر توروزگار
بایدمطیع امر قضا وقدر شوی
کن سعی که تا خاک رهت کیمیا شود
تا چند در به در ز پی سیم وزر شوی
گویند شاه طالب در وگهر بود
کوشش نما که معدن در وگهر شوی
آدم ملک شد وملک ابلیس نیز تو
از خوب خوبتر شوی از بد بتر شوی
مویت سیاه بود وبه پیری سفید شد
هر روز بین در آئینه رنگ دگر شوی
باور مکن که چون تو بمیری شوی چوخاک
خاک تورا چوباد برد بی اثر شوی
بازت کنند زنده وجانی دگر دهند
جان را چو بسپری وز عالم به درشوی
روزی به کاو مدرسه رندی چه خوب گفت
بیرون برو ز مدرسه ترسم که خرشوی
خواهی اگر چومن شود اقبال توبلند
باید به ده رخسته دل وخون جگر شوی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.