به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ذکری که تا سحر دوش صوفی به های وهو گفت
من می شنیدم امشب می از دل سبوگفت
گفتم بهشت روزی خواهد شد ازچه طاعت
شیخی بگفت روزه مستی به حسن خو گفت
عنبر ز بوی مویت بنگر شده نصیری
کافتاده زیر زلفت گوید هر آنچه اوگفت
گفتا دلم به زلفت کاشفته ای چرا گفت
از همنشینی توگفت وعجب نکوگفت
گفتم دل ازکفم رفت گفتی خبر ندارم
ز آشفته حالی اوزلف توموبه موگفت
کر کردگوش ها را دل در سراغ دلبر
کوکو ز بس چوقمری پیوسته کو به کو گفت
گفتا شنیده ام یار دادی به غیر دل را
بر ماچه تهمتی بودکان شوخ روبرو گفت
آخر بلنداقبال مغزش زکام بگرفت
از بس همی حکایت زآن زلف مشکبو گفت
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.