کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شده است دل بر ما خون ز دست دلبر خویش

    ز دست دل که چه ناورده ایم بر سر خویش

    نمانده خاک بریزم چه خاک بر سر خویش

    به تنگ آمدم از اشک دیده تر خویش

    دلا زلعل لب اومخواه بوسه مزن

    به پیش دوست و دشمن به سنگ گوهر خویش

    مدام از غم لعل لبان میگونش

    به جای باده کنم خون دل به ساغر خویش

    هوا عبیر فشان گشت وباد عنبر بوی

    گشودتا گره از طره معنبر خویش

    مکن که همچو پری دیدگان شوی مجنون

    همی چه می نهی آئینه در برابر خویش

    نه از فرشته و حوری نه زآدمی وپری

    تو را پدر که بود باز جو ز مادر خویش

    نه دل گذارد و نه دین به مسلم وکافر

    به رهزنی دهی اذن ار به چشم کافر خویش

    نوشت وصف رخت را ز بس بلند اقبال

    نمانده است که آتش زند به دفتر خویش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha