به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مردمان بینند کز چشمم همی خون می رود
کس نداند از کجا می آید وچون می رود
پر شود دامانم از یاقوت و مرجان و عقیق
چون حدیثی بر لبم ز آن لعل میگون می رود
روی مه زآن پر کلف شد وآسمان زآن نیلگون
دود آهم روز وشب از بس به گردون می رود
عاقبت جانم ز تن ناچار خواهد شد برون
وز دلم مهر تونتوان گفت بیرون رود
هرچه را بینی به عالم هست قانونی ولی
جور تو با ما است کو بیرون ز قانون میرود
سوختم از آتش غم وین عجب کز آب چشم
از کنار هر کنارم رود جیحون می رود
چون بلنداقبال حیران گشته عقل از کار خویش
رگ چولیلی می گشاید خون ز مجنون می رود
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.