کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بی سبب نبود که یار ازچشم خود دورم نمود

    دیدچون مستاست وخنجر دار منظورم نمود

    خواستم کز شهد لبهایش دهان شیرین کنم

    تلخکام از مژه چون نیش زنبورم نمود

    من نبویم مشک و نه کافور جویم ز آنکه یار

    بی نیاز از روی و مواز مشک وکافورم نمود

    چون لبش آمدعقیق آسا خطش فیروزه فام

    گه مقیم اندر یمنگاه درنشابورم نمود

    عاشقی را بعد مردن زنده دیدم گفتمش

    چون شدی گفتا گذر یار از سر گورم نمود

    زاهدا من می نخوردم چند تکفیرم کنی

    از نگاهی چشم دلبر مست ومخمورم نمود

    بودم اندر پستی وظلمت بسی از هجر دوست

    وصل رخسارش بلند اقبال وپر نورم نمود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha