به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
از خدا خواهم که چو من عاشق زارت کند
درکمند زلف دلداری گرفتارت کند
یوسف آسا سازدت گاهی به چاه غم اسیر
گه ز چه بیرونت آرد سوی بازارت کند
چشم مستی خواهم ازدستت رباید عقل وهوش
تا از این مستی که بر سر هست هشیارت کند
دلربائی از برت یا رب برد دل بی خبر
وز منوحال دل زارم خبر دارت کند
گه حجاب روکندموسازدت آشفته حال
گاه گیرد پرده ازرخ محو دیدارت کند
هر چه او گوید زراه عجز تصدیقش کنی
وآنچه توگوئی ز روی شوخی انکارت کند
تاب از جسمت رباید وافکند در زلف تو
خواب از چشمت برد وزخواب بیدارت کند
همچوزلفت در پریشانی مثل سازد تورا
موبه مو درعاشقی آگه ز اسرارت کند
نیستم راضی که بیمارت کند از چشم خویش
بلکه می خواهم که تا بر من پرستارت کند
آنچه کردی بر بلنداقبال آزار از فراق
گاهگاهی از فراق خویش آزارت کند
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.