به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
آتشی کز هجر یوسف در دل یعقوب بود
در دل خونین من دوش از غم محبوب بود
همچو نوح از اشک چشمم کردطوفانی به پا
بر دل من آفرین کز صبر چون ایوب بود
بهر موسی جلوه گر نوری که شددرکوه طور
پرتوی از عارض آن شوخ شهر آشوب بود
سرو را کردم شبیه قامت رعنای دوست
منفعل گشتم چو دیدم ساق سرو از چوب بود
ماه راگفتم به روی یار دارد نسبتی
خوب چون دیدم رخ ماه از کلف معیوب بود
ترک من خوب است سر تا پا همین خویش بداست
کاش چون پا تا سر اوخوی اوهم خوب بود
کردم اندر مقدم جانان سرو جان را نثار
گفت چیزی دیگر آر این تحفه نامرغوب بود
بود بس شاعر ولی چون منکسی از عشق دوست
نه بلنداقبال ونه شعرش بدین اسلوب بود
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.