به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
داده شه فرمان که عطاران معافند از خراج
برده است از مشک وعنبر بسکه گیسویت رواج
راستی دانی که زلفت راستگردن از چه کج
از پریشانی به سیمت کرده پیدا احتیاج
خواب می دیدم شبی بازی به زلفت می کنم
روزها رفته است وآید بوی مشکم از دواج
بازی چوگان وگوخواهم که از پستان وزلف
ز آبنوس آورده ای چوگان و داری گوی عاج
خواهی ار دانی که از دست دلت چون شددلم
سنگی اند رچنگ آور بر زن او را بر زجاج
از تودارم زخم از آن مرهم نمی خواهم ز کس
از تو دارم درد از آن هرگز نمی جویم علاج
بارک الله بس که شیرین است شهد لعل دوست
شد بلند اقبال از یک بوسه محروری مزاج
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.