کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    برادرش را، کوش،‌در پیش خواند
    وز این داستان چند با او براند
    بدو گفت تا آن گهی کآفتاب
    ببینی که برخیزد از روی آب
    کرایابی از تخم جمشیدیان
    به دو نیم کن در زمانش میان
    بشد کوش و بگرفت ما چین و چین
    به فرمان او شد سراسر زمین
    همی رفت تا چشمه ی آفتاب
    سپاهی به رفتن گرفتن شتاب
    کس او را برابر نیامد به جنگ
    چو برگشت، کرد او به خمدان درنگ
    بفرمود کآباد کردند شهر
    چنان کز بهشت است گفتیش بهر
    ز جمشیدیان هر کرا یافت بوی
    نهادی بدان جایگه کوش، روی
    به هر سو که کوش و سپاهش شتافت
    ز جمشیدیان کودکی را نیافت
    کرا هست پاینده یزدان پاک
    ز ضحّاک، وز کوش وی را چه باک

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha