کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    به خواب اندر آمد سر هر گروه
    یکی تا سپیده برآمد ز جای
    غو کوس برخاست و آواز نای
    سپاه و سپهبد برآمد ز جای
    همی رفت تا نزد قارن رسید
    برابرش لشکر گهی برکشید
    طلایه همان گه به هم باز خورد
    ده و گیر برخاست با دار و بُرد
    برآن سان برآویخت هر دو گروه
    که از رخم ایشان بلرزید کوه
    سپاه فریدون فزون از هزار
    نبودند و شد کشته صد نامدار
    دگر خسته از رزم بگریختند
    فزون از زمانی نیاویختند
    که لشکر فزون آمد از ده هزار
    زره دار با تیر زهر آبدار
    سه فرسنگ بر پی همی تاختند
    گهی تیر و گه نیزه انداختند
    وز آن رزم پیروز گشتند باز
    بگفتند با شاه گردنفراز
    که با دشمنان چون برآویختیم
    به خون گرد تیره برآمیختیم
    بکُشتیم بهری و بهری گریخت
    بدان سان که از تنش جوشن بریخت
    ز شادی دل کوش پرواز کرد
    برایشان درِ آفرین باز کرد
    وزآن روی دلخسته لختی سپاه
    کشیدند سوی سپهبد به راه
    که ما با طلایه برابر شدیم
    سوی دشنه و تیغ و خنجر شدیم
    درنگی نبودیم بیش اندکی
    که ده بود از ایشان وز ما یکی
    چو کُشته شد از ما صد و ده سوار
    جز از بازگشتن نبُد روی کار
    سپهدار دلتنگ شد زآن سخن
    بجوشید مغزش ز کین کهن
    به فالش بد آمد که دشمن نخست
    به خون دلیران چنان دست شست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha