کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    همی تاخت تا پیش کاووس شاه
    ببردندش و برگشادند راه
    ببوسید پس پایه ی تخت اوی
    بسی آفرین خواند بربخت اوی
    ز شاهانش بستود و بردش نماز
    همی گفت کای خسرو سرفراز
    به چهر تو اندر فلک ماه نیست
    به فرّ تو اندر زمین شاه نیست
    به جایی تو را رهنمونی کنم
    که در گنج و گاهت فزونی کنم
    همه سنگ او زمرد و لعل پاک
    بجای گیا زرّ روید ز خاک
    نه گرماش گرم و نه سرماش سرد
    شده زآن هوا مردم ایمن ز درد
    پس از زمرد و لعل صد پاره بیش
    برون کرد و بر تخت او ریخت پیش
    که یک مُهره زآن گوهر وز آن نشان
    ندیدند شاهان و گردنکشان
    چو آن دید کاووسِ کی خیره ماند
    وزآن روشنی چشم او تیره ماند
    همی گفت با دل کز این سرزمین
    که زرّش گیا باشد و سنگ این
    مرا دید باید به دیده بسی
    که دل برگشایم برآن اندکی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha