کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بدان ره کشیدش فزونی و آز
    که لشکر به کشور همی خواند باز
    چنان لشکرش بر در انبوه شد
    که روی زمین آهن و کوه شد
    شمرده برآمد همی هفت بار
    ز گردان و گردنکشان صد هزار
    ره مرز مازندران برگرفت
    سپاهش همه دست بر سر گرفت
    همی رفت در پیشِ کاووس، کوش
    سپاهش چنان گشن و پولادپوش
    از ایران به مصر آمد آن شاه کی
    همی بود یک هفته با رود و می
    یکی روستا بود دور از گروه
    ز رقّه به یک سو میان دو کوه
    همی ریف خواندند مردان به نام
    بدو اندرون مردمان شادکام
    میان دو کوه اندرون است راه
    همی دامن کوه سنگ سیاه
    درازی آن کوه ده منزل است
    همه سنگ خارا، نه خاک و گِل است
    برآن راه کاووسِ کی را ببرد
    همان لشکر و نامداران گُرد
    بدان، تا سرِ راههای سوان
    ببندد برآن دشمنان گر توان
    چنان تیز لشکر گرفتند راه
    که کردند چندان سپاهش تباه
    فسونی به کاووس کی بردمید
    ز راه سوانش به نوبه کشید
    مرآن مرزها کرد ویران و پَست
    بسی گوهر و زرش آمد به دست
    بکُشتند چندان از آن بی بنان
    که ماندند بی شوی و کودک زنان
    چو آگه شد شاه مازندران
    که آورد کوش آن سپاه گران
    .................................
    .................................

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha