کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز گفتار او کوش شد شادمان
    فرود آمد از اسب هم در زمان
    فرود آمد از بام فرزانه، تفت
    در خانه بگشاد و خود پیش رفت
    فراوانش بنواخت و بستود و گفت
    که با جان پاکت خرد باد جفت
    نباید که اندیشه داری به هیچ
    که بر آرزوی تو کردم بسیچ
    ولیکن تو آن کن که فرمایمت
    یکی تا ز دل زنگ بزدایمت
    سلیحش جدا کرد و اسبش ببست
    سوی چاره ی روی وی برد دست
    جز از میوه چیزی ندادش خورش
    از او دور شد توش و آن پرورش
    تن کوش باریک شد مستمند
    بیفتاد بیمار، خوار و نژند
    چنان دان که برداشت از جان امید
    تنش گشت لرزان چو از باد بید
    بدو گفت پیر ای سرِ انجمن
    چگونه شناسی همی خویشتن
    کجات آن خدایی و گردنکشی!
    کجات آن بزرگی و نام و کشی!
    کجات آن بزرگی و گنج و سپاه!
    کجات آن بلند اختر و تاج و گاه!
    که امروز یکسر ز تو دور شد
    بدین سان تنت خوار و رنجور شد
    چنین داد پاسخ که ای نامور
    نبینم کس از خویشتن خوارتر
    نه توش و توان و نه نیروی تن
    به گیتی مباد ایچ مردم چو من
    بدو گفت پس بنده ای گر خدای؟
    همان راه جوینده گر رهنمای؟
    بدو گفت کمتر ز من بنده نیست
    چو من در جهان خوار و افگنده نیست
    همان است کاندر گمانم هنوز
    جهان آفرین را ندانم هنوز
    پس آن پیر دانا به نیرنگ و رای
    همی چاره آورد با او بجای
    دو دندان و دو گوش او تازه کرد
    به سوهان و دارو به اندازه کرد
    خورش داد تا تنش نیرو گرفت
    رخ کهربا رنگ نیکو گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha