کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سراسیمه لشکر همی تاخت کوش
    ز زخم منوچهر بی فرّ و هوش
    ز گرز گران استخوان کوفته
    دل و روزگارش بر آشوفته
    دل اندیشه ناک از منوچهر شاه
    به درگاه خواند آن دلاور سپاه
    سوی خاوران رفت و نیرنگ کرد
    زمانی مدارا، گهی جنگ کرد
    همه مهتران را به فرمانبری
    برآورد و کوتاه شد داوری
    چو آگاه شد قارن از کار او
    سپه کرد و شد سوی پیگار او
    به دشتی دو لشکر برابر شدند
    سوی دسته ی تیغ و خنجر شدند
    چو رزم آزمودند یکچند گاه
    شکن بود بر قارن رزمخواه
    گریزان به روم آمد از دست کوش
    نه با مرد زور و نه با اسب توش
    وزآن پس ز شاهان با دسترس
    چخیدن نیارست با کوش کس
    نه قارن دگر شد سوی جنگ او
    که سیر آمد از جنگ و نیرنگ او

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha