کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل سلم از آن داستان شد دژم
    برون رفت رخسارگان پُر ز نم
    ز لشکر یکایک سران را بخواند
    شنیده همه پیش ایشان براند
    چنین گفت ازاین پس که فردا پگاه
    بسازید بر دشمنان بر سپاه
    همه رزم سازید با دار و برد
    بدان تا بدانند مردان مرد
    که قارن نَه از آسمان آمده ست
    وگر اژدهای دمان آمده ست
    نَه قارن نموده ست آن دستبرد
    که شیران نمودند و مردان گُرد
    بگفت و برآسود و لختی بخفت
    همه مهتران با سپاه این بگفت
    بزرگان سپه را چو دادند دل
    به کُشتن همه برنهادند دل
    همه شب همی رزم را ساختند
    چو شد روز نعره برافراشتند
    برآمد خروشیدن کوس و نای
    چو دریا بجوشید لشکر ز جای
    دلیران ایران و توران و روم
    کشیدند صف بر چنان دشت شوم
    چو از لشکر سلم بر شد خروش
    سپه را به رزم اندر آورد کوش
    فروغ سر نیزه بر نم رسید
    ز خون یلان خاک را نم رسید
    چنان سخت کوشید هر دو سپاه
    که یک نیمه زیشان تبه شد پگاه
    برآن دشت کین کُشته انبوه شد
    زمین از تن خسته چون کوه شد
    برون رفت سلم از میان سپاه
    پسِ پشتِ او نامداران شاه
    برافگند بر دشمنان خویشتن
    بکُشت از دلیران بسی تیغ زن
    که از خستگی کوش رنجور بود
    ز کوشش بدان چند گه دور بود
    چو شب گشت، برگشت هر دو سپاه
    طلایه بیامد سوی رزمگاه

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha