کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بدانگه که از خواب خیزد خروس
    خروش درای آمد و بانگ کوس
    سپاه آمد و پیل دندان بهم
    رمید از دل سلم یکباره غم
    ز شادی لبانش پُر از خنده شد
    تو گفتی که تور جوان زنده شد
    به نیرو شد از کوش و دل کرد خَوش
    همی رفت تا پیش آن شیرفش
    بپرسید و از کارزارش بگفت
    که شد نامور تور با خاک جفت
    دل کوش از اندوه تور دلیر
    دژم گشت و اندیشه ها کرد دیر
    وزآن پس دل سلم خوش کرد باز
    بدو گفت کای شاه گردنفراز
    سپهر روان را همین است رنگ
    گهی آشتی جوید و گاه جنگ
    گه آشتی شهریاری دهد
    چو جنگ آورد خاک و خواری دهد
    تو دل را بدین درد خرسند کن
    غمان را به دست خرد بند کن
    که من کین آن نامور شهریار
    بخواهم، برآرم از ایران دمار
    دل سلم خوش کرد و آمد بجای
    سپیده دمان بانگ شیپور و نای
    برآمد، سپه بر هم آویختند
    ز خون یلان گل برانگیختند
    همه روز تا شب چکاچاک بود
    زمین گِل ز خون، آسمان چاک بود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha