ایرانشاه
کوش نامه
بخش ۳۳۵ - آمدن کوش و سپاهش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدانگه که از خواب خیزد خروس خروش درای آمد و بانگ کوس سپاه آمد و پیل دندان بهم رمید از دل سلم یکباره غم ز شادی لبانش پُر از خنده شد تو گفتی که تور جوان زنده شد به نیرو شد از کوش و دل کرد خَوش همی رفت تا پیش آن شیرفش بپرسید و از کارزارش بگفت که شد نامور تور با خاک جفت دل کوش از اندوه تور دلیر دژم گشت و اندیشه ها کرد دیر وزآن پس دل سلم خوش کرد باز بدو گفت کای شاه گردنفراز سپهر روان را همین است رنگ گهی آشتی جوید و گاه جنگ گه آشتی شهریاری دهد چو جنگ آورد خاک و خواری دهد تو دل را بدین درد خرسند کن غمان را به دست خرد بند کن که من کین آن نامور شهریار بخواهم، برآرم از ایران دمار دل سلم خوش کرد و آمد بجای سپیده دمان بانگ شیپور و نای برآمد، سپه بر هم آویختند ز خون یلان گل برانگیختند همه روز تا شب چکاچاک بود زمین گِل ز خون، آسمان چاک بود ایرانشاه