کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    غمی شد فریدون چو آگاه شد
    سوی چاره ی رزم بدخواه شد
    بفرمود تا قارن آمدش پیش
    بدو گفت کای پهلو خوب کیش
    چو سستی نمودیم با دیوزاد
    کلاه از بر چرخ گردون نهاد
    ز هر کشوری بهره ای بستده ست
    زمین خلایق بهم بر زده ست
    ستاند همی باژ یک نیمه روم
    جهان گشت زیر نگینش چو موم
    سپه سوی خود خواند و روزی بداد
    در گنج و تیغ و زره برگشاد
    چو تو کارها را نگیری نگاه
    شود کارت از دست و گردد تباه
    سپهدار قارن همی ساز کرد
    در گنج پُرمایه را باز کرد
    سپه سوی خود خواند و روزی بداد
    در گنج و شمشیر کین برگشاد
    چو در کار گردون نگه کرد شاه
    ستاره شمر گشت بیگاه و گاه
    همه کامه ی کوش بدخواه دید
    سر تاج او برتر از ماه دید
    چو با او چخیدن ندید ایچ رای
    چنین گفت با قارن نیکرای
    که هرچ اندر این آسمان اختر است
    پرستنده ی کوش بداختر است
    چنان است صد سال و هشتاد سال
    که او را به گیتی نباشد همال
    نه آسیب یابد ز چرخ بلند
    نه از هیچ روی آید او را گزند
    ز پیگار بگشاد قارن میان
    سوی خانه رفتند ایرانیان
    وزآن روی شاهی همی راند کوش
    گهی رزم در پیش و گه نای و نوش
    به شمشیر بگشاد سقلاب و روم
    زمین گشت پیشش چو بر مُهر موم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha