کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زمانی فروماند از اندیشه شاه
    وزآن پس بدو گفت کای نیکخواه
    ندانم کسی را بدین رنگ و خوی
    مگر دیوزاد، آن بدِ زشتروی
    کزآن دیو چهران بسی بتّر است
    دلیر و ستمکار و کین گستر است
    مرا در دل آید همی این پسند
    که برگیرم اکنون از آن دیو، بند
    بیارم به خانه بیارایمش
    دلش خوش کنم سخت بستایمش
    سراسر بدو بخشم این بوم و بر
    سپاهش دهم با کلاه و کمر
    بکوشد شب و روز با دشمنان
    ز بُن برکَنَد بیخ آهرمنان
    به مردم کند کشور آباد و گنج
    تن آسان کند مردمان را ز رنج
    مر این مرز را کس نبندد میان
    جز آن دیوچهر اژدهای دمان
    بزرگان همه خواندند آفرین
    بر آن دادگر شهریار زمین
    که رای تو برتر ز چرخ بلند
    جهان را تو هستی پناه از گزند
    مرآن دشمنان را جز این چاره نیست
    بترتر ز کوش ایچ پتیاره نیست
    بفرمود تا قارن پاکرای
    از آمل به اسب اندر آورد پای
    به یک هفته سوی دماوند شد
    به نزدیک آن خسته ی بند شد
    ز بند گرانش رها کرد پای
    سوی آمل آوردش از تنگ جای
    بکردار دیوی شده تیره روی
    گرفته سر و روی و گردنش موی
    چو تن بهره ور کردش از آب گرم
    چو بادام گفتی برون شد ز چرم
    فرستاد نزدش بخور و جلاب
    می روشنش داد و مرغ و کباب
    یکی جامه پوشیدش از نقش چین
    به خوشّی چو گاه بهاران زمین
    همی بود یک ماه با رود و می
    چنین تا بر او نرم شد چرم وی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha