کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو آن جا رسی کشور آباد کن
    چو آباد کردی همه داد کن
    که چون داد یابد تو را زیر دست
    جز از سایه ی تو نسازد نشست
    ز بیداد هر کس گریزد همی
    که بیدادگر خون بریزد همی
    پسند جهان آفرین است داد
    که بیداد هرگز به گیتی مباد
    ز جایی که ویران شده ست و تباه
    رها کن سه ساله خراجش مخواه
    خورش بخش و گاو و خر و گوسفند
    کز ایشان برآور شود کشتمند
    به کار اندرون سخت هشیار باش
    تن خویشتن را نگهدار باش
    که مازندرانی همه بدرگ اند
    به نیروی شیر و به خوی سگ اند
    چو از راه داد و خرد بنگری
    گزنده سگی به ز مازندری
    چو گفتار خسرو بپایان رسید
    جهاندیده کوش آفرین گسترید
    پس از آفرین گفت ایدون کنم
    که گیتی به کام فریدون کنم
    بفرمود تا موبد موبدان
    به پیش گرانمایگان و ردان
    در آن پیشگه کوش را پند داد
    پس از پند دادنش سوگند داد
    که گردن نپیچد ز فرمان شاه
    نه هرگز کند عهد و پیمان تباه
    نبشتند خطی بر این داستان
    که شد کوش بر گفته همداستان
    بزرگان ایران همه تن بتن
    گواهی نبشتند بر انجمن
    چو پیمان و سوگند گشت استوار
    بفرمود منشور او شهریار
    نبشتند و مهرش نهادند به زر
    نگین زد بر او خسرو دادگر
    وزآن پس نهادند بر دست خوان
    بزرگان ایران ز پیر و جوان
    به خوردن نشستند با شهریار
    فزون بود میخواره از ده هزار
    به هنگام برگشتن از بزمگاه
    قبا داد رومی و زرّین کلاه
    همان تازی اسبان زرّین ستام
    از آن بزم هر یک رسیده به کام
    سوی خانه شد کوش شادان و مست
    گرفته همی دست قارن به دست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha