کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از آن پس چو نیروی خود دید کوش
    ز گنج و ز مردان پولادپوش
    همان کان زر کآن خدای آفرید
    که اندر جهان هیچ شاهی ندید
    وز آن کوهِ سر برکشیده به ماه
    وز آن استواری و چندان سپاه
    دلاور شد از کشور و جای و چیز
    به از جای و چیز ایمنی نیست نیز
    همه روز و شب گفت با خویشتن
    که اندر جهان نیست شاهی چو من
    چرا بود باید همی زیردست
    بدین لشکر و گنج و جای نشست
    ز شاهان که دیدندشان تاکنون
    نژادم فزون است و مردی فزون
    که او با سیاهان مازندران
    بکوشید چندان به جنگاوران
    فریدون به مردی ز من بیش نیست
    چنین گنج و لشکرش در پیش نیست
    برابر نیامد به هنگام جنگ
    من این بی بنان را ندادم درنگ
    برآوردم از مرز ایشان دمار
    به تیغ و به زوبین زهر آبدار
    چو اندیشه در مغز او شد دراز
    به ایران نیامد دگر ساو و باز
    نه نامه فرستاد جز گاه گاه
    نه چیزی فرستاد نزدیک شاه
    نهانی کسی بردبیران گماشت
    سر از راهِ داد و درستی بگاشت
    سر راه ایران به مردان سپرد
    نهانی فرستاد مردان گرد
    اگر نامه کردی دبیری به شاه
    که برگشت سالار از آیین و راه
    از این پس ندارد سر کهتری
    برون شد ز آیین فرمانبری
    گرفتی و با نامه بردی برش
    همان گه ز تن دور کردی سرش
    وگر شاه از او خواسته خواستی
    به پاسخ یکی نامه آراستی
    که بر مرز ویران و شهر تباه
    هزینه کنم گر فرستم به شاه؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha