ایرانشاه
کوش نامه
بخش ۲۸۴ - غرّه شدن کوش و آغاز نافرمانی وی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از آن پس چو نیروی خود دید کوش ز گنج و ز مردان پولادپوش همان کان زر کآن خدای آفرید که اندر جهان هیچ شاهی ندید وز آن کوهِ سر برکشیده به ماه وز آن استواری و چندان سپاه دلاور شد از کشور و جای و چیز به از جای و چیز ایمنی نیست نیز همه روز و شب گفت با خویشتن که اندر جهان نیست شاهی چو من چرا بود باید همی زیردست بدین لشکر و گنج و جای نشست ز شاهان که دیدندشان تاکنون نژادم فزون است و مردی فزون که او با سیاهان مازندران بکوشید چندان به جنگاوران فریدون به مردی ز من بیش نیست چنین گنج و لشکرش در پیش نیست برابر نیامد به هنگام جنگ من این بی بنان را ندادم درنگ برآوردم از مرز ایشان دمار به تیغ و به زوبین زهر آبدار چو اندیشه در مغز او شد دراز به ایران نیامد دگر ساو و باز نه نامه فرستاد جز گاه گاه نه چیزی فرستاد نزدیک شاه نهانی کسی بردبیران گماشت سر از راهِ داد و درستی بگاشت سر راه ایران به مردان سپرد نهانی فرستاد مردان گرد اگر نامه کردی دبیری به شاه که برگشت سالار از آیین و راه از این پس ندارد سر کهتری برون شد ز آیین فرمانبری گرفتی و با نامه بردی برش همان گه ز تن دور کردی سرش وگر شاه از او خواسته خواستی به پاسخ یکی نامه آراستی که بر مرز ویران و شهر تباه هزینه کنم گر فرستم به شاه؟ ایرانشاه