کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو گفتار آن مرد شیرین سخُن
    یکایک شنیدند سر تا به بن
    ز شهر و ز بازار و مردم که بود
    سراسر هوای فریدون نمود
    سپاهی ز فرمان برون برد سر
    همه پاسخش تیغ و تیر و تبر
    به لشکر چنین گفت شهری که شاه
    گرفتار گشت و تهی ماند گاه
    ندارد یکی نام برده پسر
    که تاج پدر برنهادی به سر
    ز بهر که پیگار و جنگ آوریم
    جهان بر دل خویش تنگ آوریم
    همی لشکری را بدادند پند
    نیامد همی پندشان سودمند
    چخیدن نیارست بازار و شهر
    که یک بهر بودند و لشکر دو بهر
    فرستاده را خوار کرد آن سپاه
    نکردند گفتار او را نگاه
    به سنگ و به دشنام بردند دست
    جوان دلاور بجست و نخست
    سوی قارن آمد بگفت آنچه دید
    از ایشان دل پهلوان بررمید
    سه ماه دگر کرد بر در درنگ
    به شهر اندرون خوردنی گشت تنگ

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha