کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چو بی شاه شد سوی شهر آن سپاه
    خروش آمد از کوی و بازارگاه
    سپاهی و شهری برآمد بهم
    گروهی ز شادی، گروهی ز غم
    خروشی برآمد ز ایوان کوش
    که زارا، یلا، شاه پولادپوش
    بتانش همه پرده برداشتند
    غریو از بر چرخ بگذاشتند
    ز خوبان همه شهر غلغل گرفت
    گل تازه و مشک و سنبل گرفت
    سپاهی و شهری شدند انجمن
    جوانان و پیران همه رایزن
    که ما از پس شاه چین چون کنیم
    وگر دیده و دل پُر از خون کنیم
    ز ما شهر نتوان ستد هیچ کس
    نگهداشت باید شب و روز و بس
    که مُردن به شهر از برِ شاه خویش
    به از زنده در دستبدخواه خویش
    ز بهر زن و بچّه و جان و چیز
    بکوشیم چندان که نیروست تیز
    برآن بر نهادند مردم دو بهر
    که رزم آورند و بدارند شهر
    به دروازه ها بخش کردند باز
    سپاهی و شهری که بُد رزمساز
    به دروازه ها لشکر انبوه شد
    ز جوشن سر باره چون کوه شد
    سری را سپردند از آن هر دری
    درفشی برافراخت هر سروری
    همه باره شد سرخ و زرد و بنفش
    ز بس گونه گون پرنیانی درفش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha