کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دگر روز چون آتبین با سپاه
    ز بهر شکار آمد آن جایگاه
    از آن بیشه آواز کودک شنید
    به نزدیک او تاخت، او را بدید
    فرو ماند خیره ز دیدار اوی
    روانش پر اندیشه از کار اوی
    همی هر زمان گفت با خویشتن
    که این نیست جز بچّه ی اهرمن
    پرستنده را گفت تا برگرفت
    به سوی سراپرده ره برگرفت
    بینداخت و افگند در پیش سگ
    گریزان شد از وی سگ تیزتگ
    برِ شیر افگند و شیرش نخورد
    رخ آتبین گشت از آن هول زرد
    بر آتش نهادند و آتش نسوخت
    رخ هرکس از خیرگی برفروخت
    کرا پاک دادار دارد نگاه
    به شمشیر و آتش نگردد تباه
    بفرمود کاو را به در افگنند
    وگرنه سرش را ز تن برکنند
    زنش گفت: ای نامور شهریار
    ستیزه مکن خیره با کردگار
    بود کاندر این کار، رازی بود
    که او در جهان سرفرازی بود
    به من بخش تا همچو جان دارمش
    یکی دایه ی مهربان آرمش
    نیرزد بدو گفت پروردنش
    نبینی چو خوکان سر و گردنش؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha