کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بخواندی زمان تا زمان دخترش
    که او بود همچهره ی مادرش
    به نامش نخواندی جز از ماهچهر
    خجل بود از آن روشنی ماه و مهر
    ز مهرش دل کوش بیهوش گشت
    سرش بار دیگر پر از جوش گشت
    دلش چون شد از مهر او ناشکیب
    سخن گفت و دادش فراوان نهیب
    در گنج پرمایه را برگشاد
    بسی چیز و پیرایه پیشش نهاد
    هم از تخت دیبا هم از بوی خَوش
    بدو گفت کز من تو گردن مکش
    چو با من بسازی فزونتر دهم
    جهان را به دست تو اندر دهم
    دل من نخواهد، بدو گفت، شوی
    نبیند مرا هیچ بیگانه روی
    نشد هیچ خشنو به گفتار اوی
    همی خوش نیامدش دیدار اوی
    زمان تا زمانش برِ خویش خواند
    سخنهای شیرین بر او بیش خواند
    نهادی بسی زرّ و زیور برش
    مگر سر درآرد بدان دخترش
    زنان را فرستاد، گفتند نیز
    نه شد هیچ رام و نه پذرفت چیز
    چو کوش آن چنان دید دَم در کشید
    که جز خامشی هیچ چاره ندید

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha