کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ز دریا چو بر شد فرستاده مرد
    همان گه ز پیش وی آهنگ کرد
    بیامد همه کوش را بازگفت
    دل کوش مانند گل برشکفت
    مر او را نهانی بسی چیز داد
    در نیکبختی بر او برگشاد
    چو روز آمد آن مرد رنجور را
    فرستاده ی شاه طیهور را
    بیاورد و بر کرسی زر نشاند
    بخوبی فراوان سخنها براند
    فرستاده از هول رخسار او
    وزآن هیبت زشت و دیدار او
    نه کرد آفرین و نه بردش نماز
    چو شوریده ای پیش او شد فراز
    فراوانْش بنواخت دارای چین
    چو ایمن شد از شاه، کرد آفرین
    پس آن نامه در پیش تختش نهاد
    چو نوشان سرِ نامه را برگشاد
    سراسر همه مردمی بود و مهر
    دلش گشت شادان، برافروخت چهر
    مر او را گرامی همی داشتند
    زمانیش بی بزم نگذاشتند
    سوم روز فرمود تا رفت پیش
    سخن گفت با او ز اندازه بیش
    وزآن پس بدو گفت فرمان شاه
    بجای آر و آن گاه بردار راه
    مگر شاه را، گفت، باشد گران
    مرا گر دهد دست پیش سران
    بدان سان که سوگند طیهور خورد
    خورَد شاه و از من نباشدش درد
    فرستاده را داد شه، دست راست
    ببستش به سوگند از آن سان که خواست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha