وز آن جا سپه سوی مکران کشید
چو آگاهی از وی به مکران رسید
سپهدار مکران دگر باره باز
فزون کرد و هرچیز آورد باز
پذیره شدش پیش و بردش همه
ز دیبای چین و ز تاری رمه
وز آن خوردنیها که از پیش برد
فزون برد و از خانه ی خویش برد
همی داشت یک ماه مهمان شاه
به بزم و به گوی و به نخچیرگاه
سر ماه برخاست آواز نای
پرستنده ای داشت برده سرای
بشد شاه مکران دو منزل به راه
گرفت و بکشتش بداندیش شاه
به تاراج دادش همه کاخ و گنج
نه شرم از خدای و نه پاداش رنج
یکی آتش از پیش او برفروخت
نژادش سراسر به آتش بسوخت
به نوشان سپرد افسر و تخت اوی
نگون کرد یکبارگی بخت اوی
ز پرده ببرد آن که بودش پسند
چنین کرد پاداش آن مستمند