کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بر این داستان دگر دار گوش
    نگه کن به کردار و بازار کوش
    ز کوش فریبنده دیگر سخن
    چنین ساخت داننده مرد کهن
    چو بشکست ایران سپه را بدرد
    سوی ماوراالنّهر آغاز کرد
    از او شاه مکران چو آگاه شد
    دژم گشت و شادیش کوتاه شد
    پذیره شدش با سران سپاه
    یکی مایه ور برد گنجش به راه
    از اسبان تازی و دیبای چین
    ز تخت و ز تاج و کلاه و نگین
    هم از خوردنی برد چندان ز شهر
    که یک ماه لشکرش را بود بهر
    ز مکران گذر کرد بی جنگ و جوش
    بشد با سواران پولادپوش
    همی رفت تا خاور و تیره میغ
    گرفت آن همه مرزها را به تیغ
    چنین تا به دریای خاور رسید
    سراپرده ای نو بدان لب کشید
    مر او را چنین گفت گوینده ای
    به دریا شب و روز پوینده ای
    که شاها، یکی جایگاه است خوش
    در این ژرف دریا از او سرمکش
    جزیره ست با آبهای روان
    نشستنگهی از در خسروان
    پر از میوه و سایه ی بید و سرو
    همه کوه نخچیر و کبک و تذرو
    بهار و خزان سربسر گل بود
    ز طاووس و درّاج غلغل بود
    روان بر سر سبزه و بوی و رنگ
    نه تیمار شیر و نه بیم پلنگ
    چو بشنید از او شاه وارونه خوی
    کشیدش بدان جایگه آرزوی
    درآمد به دریا و برشد به کوه
    بزرگان چین از پسش همگروه
    برآن کوه بر کان پیروزه یافت
    همان زر که مانند آتش بتافت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha