داده ام جا به سر هوای تو را
می زنم بوسه خاک پای تو را
سر من جان من بلاگردان
قد سر تا به پا بلای تو را
خواه بنواز و خواه بگدازم
که به جان میخرم رضای تو را
مهر و ماه اوفتاده از نظرم
تا بدیدم مها لقای تو را
چون کنم شکر اینکه ایزد داد
در کفم رشتهٔ ولای تو را
زاهد از حق بهشت میطلبد
من سر کوی با صفای تو را
نظری بر صغیر کن جز تو
که نوازد شها گدای تو را