کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن که از دوست بجز دوست تقاضا دارد
    لاف عشق ار بزند دعوی بیجا دارد
    نازم آن شوخ که از غمزه و طنازی و ناز
    دلبری را همه اسباب مهیا دارد
    در غم سلسلهٔ موی تو ای لیلی جان
    همچو مجنون دل ما خیمه بصحرا دارد
    نکشد نیم نفس عشق تو پای از سر ما
    این خود از غایت لطفی استکه با ما دارد
    دامنم پر گهر از چشمهٔ چشمست مدام
    نازم این چشمه که ترجیح بدریا دارد
    چرخ را عشق درآورده بگردش این شاه
    زیر فرمان ز ثری تا به ثریا دارد
    همه اجزاء جهان جاذب و مجذوب همند
    راستی کارگه صنع تماشا دارد
    ناتوان را که بود بهر رعایت مسئول
    آن که بازوی هنرمند و توانا دارد
    کی بحال تو بسوزد دل دلدار صغیر
    شمع از سوزش پروانه چه پروا دارد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha