ما را به یمن عشق روا از توکام شد
صد شکر کار ما به محبت تمام شد
دوشین ببزم قصهٔ خوبان همی گذشت
تا عاقبت به نام تو ختم کلام شد
زین بعد ما و عشق تو زیرا که پیش از این
پختیم هر خیال به عشق تو خام شد
با یاد موی و روی تو ما را چه سالها
هی شام و صبح گشت و همی صبح و شام شد
در حیرتم که راحتی اندر زمانه چیست
یا بهر عاشقان تو راحت حرام شد
از من بمرغهای چمن ای صبا بگوی
کان مرغ پرشکسته گرفتار دام شد
از جامه ها نبود مرا غیر حرقه ئی
آن خرقه هم بمیکده در رهن جام شد
گردون بود کمینه غلامی ز درگهش
آنکو بدرگه شه مردان غلام شد
از روی سعی کعبه کند طوف آندلی
کو از صفا محبت وی را مقام شد
مهرش مجو صغیر ز هر سقلهٔ دنی
این نعمت عظیم نصیب عظام شد