خوانند گر چه خلق جهان اصفهانیم
زین آب و خاک زادهام اما جهانیم
من با بشر برادرم و زادهٔ جهان
زنهار اصفهانی تنها نخوانیم
با نوع خویش در همه جا زیر آسمان
روشن چو آفتاب بود مهربانیم
شد زندگانیم بغم نوع خویش صرف
این دولت است ماحصل زندگانیم
خواهم ز حق خود همه باشند کامیاب
حق داند این بود بجهان کامرانیم
دانم که هر چه بهر تو خواهم همان مراست
ای دوست استفاده کن از نکته دانیم
ای بدگمان بعکس تو پیوسته حال من
نیک است زانکه برحذر از بدگمانیم
با خصم هم صغیر بصلحم بجان دوست
تنها نه دوستدار محبان جانیم