زان سفله وجودی که شریر است عدم به
دستی که به آزار علم گشت قلم به
آندل که باندوه کسان خرم و شاد است
پیوسته گرفتار به اندوه و علم به
آنکو قلمش گرم سیه کاری و فتنه است
با تیغ جدا بند ز بندش چو قلم به
ایثار مکن در حق نااهل که صد ره
امساک در این باب ز ایثار و کرم به
قول بشر و فعل بشر راست به آری
آن ابروی جانانه و تیغ است که خم به
لامذهبی اسباب خرابی جهانست
با ترک صمد باز پرستش ز صنم به
از دیر و حرم روی بدل کن که بتحقیق
این خانه یار است و ز دیر و حرم به
گم گوی صغیر و مفزا رنج و ملالت
صحبت بد و نیک آنچه گه باشد همه گم به