کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    هر گه بخاطرم تو پریوش گذر کنی
    ملک وجود من همه زیر و زبر کنی
    آن لعبتی که دیده ببندم چو از رخت
    خود را میان خلوت دل جلوه گر کنی
    آن دلبری که بیشترت جان فدا کنند
    بر عاشقان هر آنچه جفا بیشتر کنی
    با این دو ترک مست بهر جا که پا نهی
    یغمای عقل و دین و دل و جان و سر کنی
    دانی به عاشقان چه ز حسن تو می‌رود
    روزی اگر در آینه بر خود نظر کنی
    قربان خاک پای تو ما را چه می‌شود
    خاک رهت شماری و برما گذر کنی
    رستیم در غمت ز جهان زانکه هر که را
    از خود خبر کنی ز جهان بی خبر کنی
    خوردم ز غمزهٔ تو هزاران خدنگ و باز
    خواهم نشانه‌ام به خدنگ دگر کنی
    کم شانه زن بزلف دل زار عاشقان
    تا کی از این پریش وطن در بدر کنی
    آنرا که چون صغیر دهی بوسهٔی ز لب
    بیزارش از حلاوت قند و شکر کنی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha