به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانیغزل هاشمارهٔ ۳۲۸: خالت همه دم دانه و زلفت همه دم دام

810عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

خالت همه دم دانه و زلفت همه دم دام
بر دانه و دامت من و مرغان حرم رام
میم دهن و جیم خم زلف سیاهت
کرده الف قامتم از بار الم لام
ابروی تو و موی توام قبله و زناز
ای آنکه ترا هست صمد روی و صنم نام
ناکام دل من که دمی کام ندادش
لعل تو که دشنام فزون دارد و کم کام
خواهی که چو مرآت سکندر شودت دل
باید که بدست آوری البته چو جم جام
محروم مباش از در میخانه صغیرا
زیرا که در این درگه خاص است نعم عام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۳۲۷: تا بدام تو من ای جان جهان افتادم 2شمارهٔ ۳۲۸: خالت همه دم دانه و زلفت همه دم دا ...3شمارهٔ ۳۲۹: ببوسهٔ لب ساقی بس آرزو دارم 4شمارهٔ ۳۳۰: عشق یارب چه قماریست که نشناخته‌ای ...5شمارهٔ ۳۳۱: چنان به عشق تو وارسته‌ام ز ننگ و ...6شمارهٔ ۳۳۲: من نخواهم بکسی زهد و ریا بفروشم 7شمارهٔ ۳۳۳: از غم خال لب تو گوشه نشینم 8شمارهٔ ۳۳۴: شبی که زلف تو ای نازنین فتاد بدست ...9شمارهٔ ۳۳۵: ما کار به تسبیح و به زنار نداریم 10شمارهٔ ۳۳۶: ای عجب ما خسته جان از فرقت جانانه ...11شمارهٔ ۳۳۷: دل کشد گه بحرم گاه سوی دیر مغانم 12شمارهٔ ۳۳۸: بیاور باده ساقی تا دمی حالت بگردا ...13شمارهٔ ۳۳۹: چون گل روی ترا در خور دیدار شدیم 14شمارهٔ ۳۴۰: داده‌ام جان رو نما تا روی جانان د ...15شمارهٔ ۳۴۱: دهنش هیچ و از آن بوسه تمنا دارم 16شمارهٔ ۳۴۲: کرده عشق تو چنان بیخبر و بی خویشم 17شمارهٔ ۳۴۳: بس بدل هست خیال رخ نیکوی توام 18شمارهٔ ۳۴۴: ساقی آن می‌بقدح کن که چو ما نوش ک ...19شمارهٔ ۳۴۵: مرغ قدسم من که در دام بلا افتاده‌ ...20شمارهٔ ۳۴۶: افسوس که از حالت خود بیخبرانیم 21شمارهٔ ۳۴۷: خبرت هست که بی لعل تو ما خونجگریم 22شمارهٔ ۳۴۸: خوانند گر چه خلق جهان اصفهانیم 23شمارهٔ ۳۴۹: دوش بهر گریه در هجرت مجالی داشتم 24شمارهٔ ۳۵۰: مرغ سحر همانا زین ناله برکشیدن 25شمارهٔ ۳۵۱: خوش بود دیده ز جان بستن و جانان د ...26شمارهٔ ۳۵۲: گریم بکار دل من و دل هم بکار من 27شمارهٔ ۳۵۳: ای زال جهان تا کی جان کندن و نواز ...28شمارهٔ ۳۵۴: دری به از در یکتای با صفای سخن 29شمارهٔ ۳۵۵: یوسف رخی به چاه ذقن بسته راه من 30شمارهٔ ۳۵۶: به ماه عارض خود زلف را حجاب مکن 31شمارهٔ ۳۵۷: هرکس ندیده غارت و یغمای ترکمن 32شمارهٔ ۳۵۸: حدیث یار چه حاصل ز غیر بشنیدن 33شمارهٔ ۳۵۹: دارم بتی به غیر در مهر باز کن 34شمارهٔ ۳۶۰: نگذاشت غم تنگ دهانت اثر از من 35شمارهٔ ۳۶۱: از غبار خودنمائیها عمل را پاک کن 36شمارهٔ ۳۶۲: آن سان سخن بگوی که بتوان نگاشتن 37شمارهٔ ۳۶۳: خبرم نیست ز سر تا شده سودائی تو 38شمارهٔ ۳۶۴: سواد موی تو اندر بیاض روی نکو 39شمارهٔ ۳۶۵: ای دل من مبتلا در خم گیسوی تو 40شمارهٔ ۳۶۶: طعنه بر ما مزن ای شیخ و به خود غر ...41شمارهٔ ۳۶۷: ای کحل چشم اهل نظر خاک پای تو 42شمارهٔ ۳۶۸: بیچارهٔی که نیست بجز حق پناه او 43شمارهٔ ۳۶۹: آنکس که داده نسبت روی ترا بماه 44شمارهٔ ۳۷۰: عشقت سپرد از دل دیوانه بدیوانه 45شمارهٔ ۳۷۱: زان سفله وجودی که شریر است عدم به 46شمارهٔ ۳۷۲: ما را چو از عدم بوجود اوفتاد راه 47شمارهٔ ۳۷۳: ای در گرانمایه وای یار یگانه 48شمارهٔ ۳۷۴: ای یار بکس وفا نکرده 49شمارهٔ ۳۷۵: ای دلارام که اندر دل ما‌ آمده‌ای 50شمارهٔ ۳۷۶: ای مقیم دل که‌ام شب شمع این کاشان ...51شمارهٔ ۳۷۷: دی گفت زاهد از دو جهان چون گذشته‌ ...52شمارهٔ ۳۷۸: چیست دنیا در ره سیل فنا ویرانه‌ای 53شمارهٔ ۳۷۹: ساقی از آن دو جرعه که در جام کرده ...54شمارهٔ ۳۸۰: ستم ار بناتوانان ز ستمگری رسانی 55شمارهٔ ۳۸۱: صاحب علم و عمل را رتبهٔ والاستی 56شمارهٔ ۳۸۲: زالعلم حجاب الاکبر‌ام د عقل سودائ ...57شمارهٔ ۳۸۳: ما بجز عشق ندیدیم صلاح دیگری 58شمارهٔ ۳۸۴: بگرفته خواب چشمم غم چشم نیم خوابی 59شمارهٔ ۳۸۵: غیر خونابه چه خوردی ز می انگوری 60شمارهٔ ۳۸۶: بیک خرام دل از من تو دلربا بردی 61شمارهٔ ۳۸۷: جان بتنگ آمدم از غصهٔ بی همنفسی 62شمارهٔ ۳۸۸: خواهی ارجا به لب آب روان بگزینی 63شمارهٔ ۳۸۹: بخیال ماه رویت بودم ز ضعف حالی 64شمارهٔ ۳۹۰: ای مه ز مهر اگر نظری سوی ما کنی 65شمارهٔ ۳۹۱: تا کی ز حرص سیم مس رخ طلا کنی 66شمارهٔ ۳۹۲: ای می‌فروش گر نظری سوی ما کنی 67شمارهٔ ۳۹۳: الا که از می‌نخوت مدام بیخود و مس ...68شمارهٔ ۳۹۴: تا کی دلا خموشی یکدم برآر زاری 69شمارهٔ ۳۹۵: تا نگردی با خلایق یار بی عز و وقا ...70شمارهٔ ۳۹۶: نیست بازار جهانرا به از این سودای ...71شمارهٔ ۳۹۷: گشتیم پی یار نکو هر سر کوئی 72شمارهٔ ۳۹۸: ایکه نام آن صنم را در بر من میبری 73شمارهٔ ۳۹۹: دنیا زکف گذار چو دعوی دین کنی 74شمارهٔ ۴۰۰: ای برادر چند دل آلودهٔ دنیا کنی 75شمارهٔ ۴۰۱: چو کسی بعذرخواهی نرود ز بی گناهی 76شمارهٔ ۴۰۲: چشم مستت همه مردم کشد از بی باکی 77شمارهٔ ۴۰۳: چشم تو می‌نماید چون آهوی تتاری 78شمارهٔ ۴۰۴: داد از دست تو کاینسان دلربائی میک ...79شمارهٔ ۴۰۵: نتوان گفت رخت را قمر آری آری 80شمارهٔ ۴۰۶: گر نوازی ز کرم یا که کشی یا که به ...81شمارهٔ ۴۰۷: تا زده‌ام خویش به دیوانگی 82شمارهٔ ۴۰۸: گر نه ای دل پای بند طرهٔ طرار یار ...83شمارهٔ ۴۰۹: هر گه بخاطرم تو پریوش گذر کنی 84شمارهٔ ۴۱۰: روی تو هست موسی و چشم تو سامری 85شمارهٔ ۴۱۱: به بندگان نکنی لطف چون تو از یاری 86شمارهٔ ۴۱۲: برو بجو ز عمل مونسی و داد رسی 87شمارهٔ ۴۱۳: گفت دانا پدری با پسر از آگاهی 88شمارهٔ ۴۱۴: تو مرغ گلشن قدسی نه در خور قفسی 89شمارهٔ ۴۱۵: قاصد کویش دلا تا نالهٔ شبگیر کردی 90شمارهٔ ۴۱۶: دمی که پرده ز رخسار خود براندازی 91شمارهٔ ۴۱۷: چوبدید خویشتن را همه حسن و دلربائ ...92شمارهٔ ۴۱۸: چه غم که رفت ز من در ره تو جان و ...93شمارهٔ ۴۱۹: تا در ره مقصود به تشویش نیفتی 94شمارهٔ ۴۲۰: منه به زمرهٔ انعام نام انسانی 95شمارهٔ ۴۲۱: غنچه را نیست جز این علت خونین جگر ...96شمارهٔ ۴۲۲: چه باک خار وجودم شد ار فنای گلی 97شمارهٔ ۴۲۳: اگر که لقمه ربایی ز خوان خاموشی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ