هزار بار به خون جگر طهارت کرد
که تا جمال ترا چشم من زیارت کرد
چه فتنهٔی تو ندانم که چشمت از مردم
بغمزه دین و دل و عقل و هوش غارت کرد
بگفتمش بکجا اهل دل سجود آرند
بابروان چو محراب خود اشارت کرد
بگفت عاقبتت میکشم بخون یارب
غمش مباد که شادم از این بشارت کرد
مقام قرب خدا یافت همچو ابراهیم
کسی که کعبهٔ ویران دل عمارت کرد
اگر صغیر کبیرانه میخورد نه عجب
که جا بمیکدهٔ عشق در صغارت کرد