خواهم ای شوخ ببوسم همهٔ اعضایت
گه ز پا تا به سر و گاه ز سر تا پایت
حیلت انگیخته ام بلکه دو نوبت افتد
نوبت بوسه به لعل لب شکر خایت
رونق قند برد قیمت شکر شکند
این حلاوت که بود در لب جان افزایت
عاشقان گر بتو آرند هجوم این نه عجب
مگسانند که آیند پی حلوایت
از که آموختی این شیوه که از غایت ناز
نیست جز درد دل و در دیدهٔ عاشق جایت
کج نهادن کله و زلف بپا افکندن
راستی طرفه قبائی شده بر بالایت
جویها هر طرف از دیده نمایم جاری
آیدم چون بنظر سرو قد رعنایت
سر سیر چمنم نیست بدور رخ تو
چیست گل پیش گل روی چمن آرایت
بیکی بوسهٔ جانان سر و جان ده چو صغیر
خواهی ار سود دو عالم بری از سودایت