تعالی الله از این بالا وزین رخ
ندیده کس چنین قامت چنین رخ
کنی روز مرا شب چون نمائی
نهان در زیر زلف عنبرین رخ
ز حیرت نقش بر دیوار گردند
نمائی گر به نقاشان چین رخ
بگیرم زندگی از سر تو بر من
نمائی گر به روز واپسین رخ
کسی کو دیده دارد کی تواند
که یکدم دیده بردارد از این رخ
رخی داری که خورشیدار به بیند
به پیش آن بساید بر زمین رخ
فکند اندر جهانی شور و غوغا
تو را تا با ملاحت شد قرین رخ
ندارد طاقت هجران خدا را
مپوشان از صغیر دلغمین رخ