چون خصر ره بچشمهٔ حیوانم آرزوست
یعنی دو بوسه زان لب خندانم آرزوست
صیاد تا به دام تو گردیده ام اسیر
دیگر نه طرف باغ و نه بستانم آرزوست
تا نسبتی بزلف تو پیدا کنم مدام
سرگشتگی و حال پریشانم آرزوست
بر کف گرفته ام پی ایثار جان و سر
دیدار روی دلکش جانانم آرزوست
خواهم که رو بکعبهٔ مقصود آورم
یعنی جوار شاه خراسانم آرزوست
گفتم صغیر سیل سرشگت جهان گرفت
گفتا چو نوح دیدن طوفانم آرزوست