به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

صغیر اصفهانی

صغیر اصفهانیغزل هاشمارهٔ ۳۶: پایهٔ آمال محکم در جهان کردن چرا

700عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

پایهٔ آمال محکم در جهان کردن چرا
خویش را غافل ز مرگ ناگهان کردن چرا
خلقت باغ جنان بهر تو شد ای بیخبر
اندرین ویرانه چون جغد آشیان کردن چرا
پای لنگ و راه دور و تن ضعیف وتوشه کم
اینقدر بار گناه خود گران کردن چرا
مرکب نفس اردهی جولان لگدکوبت کند
این شرارت پیشه آزاد از عنان کردن چرا
حب دنیا بت بود دل خانهٔ حق ای عجب
در درون خانهٔ حق بت نهان کردن چرا
مرگ لایستأخرونست و لایستقدمون
عمر طی بیهوده در وقت امان کردن چرا
خلقرا دانی چو عاجز در گذر از زید و عمر
شرح عجز خویش نزد این و آن کردن چرا
پخته شو خامی بنه تا ایمن از آتش شوی
همچو گندم سینه چاک از بهر نان کردن چرا
ناتوانی ها تو را بعد از توانائی بود
بی مروت ظلم بر هر ناتوان کردن چرا
گوش کن پند صغیر و مردم آزاری مکن
زانچه رنجد از تو یکدل آنچنان کردن چرا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۳۵: رفت اختیار ما به نگاهی ز دست ما 2شمارهٔ ۳۶: پایهٔ آمال محکم در جهان کردن چرا 3شمارهٔ ۳۷: اگر مشاهده خواهی جمال یزدان را 4شمارهٔ ۳۸: ای قوی پنجه که بازوی تواناست ترا 5شمارهٔ ۳۹: ای نام عاشق‌سوز تو ورد زبان‌ها 6شمارهٔ ۴۰: ای بی نیاز ذات تو از هر نیاز ما 7شمارهٔ ۴۱: گر از حبیب طلب میکنی سوای حبیب 8شمارهٔ ۴۲: ساقیا بی تکلف آر شراب 9شمارهٔ ۴۳: بیا ساقی از یکدو جام شراب 10شمارهٔ ۴۴: بتی کو عزم دوری داشت با من با منست ...11شمارهٔ ۴۵: دل بدست آر دلا کعبهٔ مقصود دل است 12شمارهٔ ۴۶: آنکه مانند تواش یار دل آزاری هست 13شمارهٔ ۴۷: جمله خوبی های عالم در محبت مضمر اس ...14شمارهٔ ۴۸: ای بشر چیست بغیر از تو که ان آن تو ...15شمارهٔ ۴۹: ای ناله برمیا که تو را دادخواه نیس ...16شمارهٔ ۵۰: زنده نبود آنکه او را معرفت در کار ...17شمارهٔ ۵۱: گرچه در پیش نظر قطره قرین بایم نیس ...18شمارهٔ ۵۲: آدمی را ز شرف تاج کرامت بسر است 19شمارهٔ ۵۳: کی توان گفتن که او با ما سر و کاری ...20شمارهٔ ۵۴: بغیر عشق توام ای صنم گناهی نیست 21شمارهٔ ۵۵: نقش خار و گل بجز از خامهٔ تقدیر نی ...22شمارهٔ ۵۶: آنچه میدانیش دنیا خورد و خوابی بیش ...23شمارهٔ ۵۷: جز مقام نیستی چون مأمنی در کار نیس ...24شمارهٔ ۵۸: تا قبلهٔ من ابروی آن لعبت ترساست 25شمارهٔ ۵۹: شرح حال من و زلف تو که در گلشن گفت 26شمارهٔ ۶۰: جانا نظیر روی تو ماه منیر نیست 27شمارهٔ ۶۱: نتوان به مثل گفتن خورشید درخشانت 28شمارهٔ ۶۲: غیر از تو میان تو و او فاصله ای نی ...29شمارهٔ ۶۳: در جهان امری که بیرونست از تقدیر چ ...30شمارهٔ ۶۴: ز بسکه دیر شد ای دوست انتهای فراقت 31شمارهٔ ۶۵: هر که داند نقطهٔ خال ترا تفسیر چیس ...32شمارهٔ ۶۶: نه خط بروی تو کین میر کشور زنگ است 33شمارهٔ ۶۷: غم چندی بدل زار بغم مدغم ماست 34شمارهٔ ۶۸: خوش میگذرد آنکه مرا روح و روانست 35شمارهٔ ۶۹: گفتم کمند عشق تو در گردن منست 36شمارهٔ ۷۰: هی زلف و خال جلوه دهی این بهانه چی ...37شمارهٔ ۷۱: اکنون که بهار آمد و ایام بکام است 38شمارهٔ ۷۲: تا شدم از گردش چشم تو مست 39شمارهٔ ۷۳: ای به فدای تو من و هر چه هست 40شمارهٔ ۷۴: چون خصر ره بچشمهٔ حیوانم آرزوست 41شمارهٔ ۷۵: دلبرانرا همه سخت است دل و پیمان سس ...42شمارهٔ ۷۶: لب تو ریخت چنان آبروی آب حیات 43شمارهٔ ۷۷: بگو بدشمن خفاش خوی مکر اندیش 44شمارهٔ ۷۸: ای قوی پنجه که بازوی تواناست ترا 45شمارهٔ ۷۹: ای نام عاشق‌سوز تو ورد زبان‌ها 46شمارهٔ ۸۰: ای بی نیاز ذات تو از هر نیاز ما 47شمارهٔ ۸۱: گر از حبیب طلب میکنی سوای حبیب 48شمارهٔ ۸۲: ساقیا بی تکلف آر شراب 49شمارهٔ ۸۳: بیا ساقی از یکدو جام شراب 50شمارهٔ ۸۴: بتی کو عزم دوری داشت با من با منست ...51شمارهٔ ۸۵: دل بدست آر دلا کعبهٔ مقصود دل است 52شمارهٔ ۸۶: آنکه مانند تواش یار دل آزاری هست 53شمارهٔ ۸۷: جمله خوبی های عالم در محبت مضمر اس ...54شمارهٔ ۸۸: ای بشر چیست بغیر از تو که ان آن تو ...55شمارهٔ ۸۹: ای ناله برمیا که تو را دادخواه نیس ...56شمارهٔ ۹۰: زنده نبود آنکه او را معرفت در کار ...57شمارهٔ ۹۱: گرچه در پیش نظر قطره قرین بایم نیس ...58شمارهٔ ۹۲: آدمی را ز شرف تاج کرامت بسر است 59شمارهٔ ۹۳: کی توان گفتن که او با ما سر و کاری ...60شمارهٔ ۹۴: بغیر عشق توام ای صنم گناهی نیست 61شمارهٔ ۹۵: نقش خار و گل بجز از خامهٔ تقدیر نی ...62شمارهٔ ۹۶: آنچه میدانیش دنیا خورد و خوابی بیش ...63شمارهٔ ۹۷: جز مقام نیستی چون مأمنی در کار نیس ...64شمارهٔ ۹۸: تا قبلهٔ من ابروی آن لعبت ترساست 65شمارهٔ ۹۹: شرح حال من و زلف تو که در گلشن گفت 66شمارهٔ ۱۰۰: جانا نظیر روی تو ماه منیر نیست 67شمارهٔ ۱۰۱: نتوان به مثل گفتن خورشید درخشانت 68شمارهٔ ۱۰۲: غیر از تو میان تو و او فاصله ای ن ...69شمارهٔ ۱۰۳: در جهان امری که بیرونست از تقدیر ...70شمارهٔ ۱۰۴: ز بسکه دیر شد ای دوست انتهای فراق ...71شمارهٔ ۱۰۵: خواهم ای شوخ ببوسم همهٔ اعضایت 72شمارهٔ ۱۰۶: هر که داند نقطهٔ خال ترا تفسیر چی ...73شمارهٔ ۱۰۷: نه خط بروی تو کمین میر کشور زنگ ا ...74شمارهٔ ۱۰۸: غم چندی بدل زار بغم مدغم ماست 75شمارهٔ ۱۰۹: خوش میگذرد آنکه مرا روح روانست 76شمارهٔ ۱۱۰: گفتم کمند عشق تو در گردن منست 77شمارهٔ ۱۱۱: هی زلف و خال جلوه دهی این بهانه چ ...78شمارهٔ ۱۱۲: اکنون که بهار آمد و ایام بکام است 79شمارهٔ ۱۱۳: تا شدم از گردش چشم تو مست 80شمارهٔ ۱۱۴: ای به فدای تو من و هر چه هست 81شمارهٔ ۱۱۵: چون خصر ره بچشمهٔ حیوانم آرزوست 82شمارهٔ ۱۱۶: دلبرا نرا همه سخت است دل و پیمان ...83شمارهٔ ۱۱۷: لب تو ریخت چنان آبروی آب حیات 84شمارهٔ ۱۱۸: روزگاریست که چون حلقه مقیمم بدرت 85شمارهٔ ۱۱۹: تا تار طرهٔ توام ای جان بچنگ نیست 86شمارهٔ ۱۲۰: با آنکه دل معاینه ناظر بروی تست 87شمارهٔ ۱۲۱: ما را بجز از روی تو منظور نظر نیس ...88شمارهٔ ۱۲۲: شیرم ولی اسیر به دام غزال دوست 89شمارهٔ ۱۲۳: ایخوش آنعارف سالک که ز راه آگاهست 90شمارهٔ ۱۲۴: قضا چو جاری و ساری بنارضا و رضاست 91شمارهٔ ۱۲۵: هر آنچه فتنه در این عالم و هر آنچ ...92شمارهٔ ۱۲۶: دور هجران را مگر اتمام نیست 93شمارهٔ ۱۲۷: از غم زلفت ندانم دوش بر من چون گذ ...94شمارهٔ ۱۲۸: خدای آنچه بزلف نگار چین انداخت 95شمارهٔ ۱۲۹: دل مرا ز کمندت سر رهائی نیست 96شمارهٔ ۱۳۰: گفتن یک یاعلی به صدق و ارادت 97شمارهٔ ۱۳۱: هر که بدید از تو این فراخته قامت 98شمارهٔ ۱۳۲: ببزم قرب چو دیدم میانهٔ من و دوست 99شمارهٔ ۱۳۳: هر گوشه فتنه ایست ز چشمان مست تست 100شمارهٔ ۱۳۴: دلبرم شانه بگیسوی شبه گون زده است 101شمارهٔ ۱۳۵: تنها براه دوست نباید ز جان گذشت 102شمارهٔ ۱۳۶: بیا ای عید مشتاقان که از هجر دو ا ...103شمارهٔ ۱۳۷: دیگرم پروای خویش اندیشهٔ بیگانه ن ...104شمارهٔ ۱۳۸: مدام غیر غمم کس انیس و همدم نیست 105شمارهٔ ۱۳۹: جز معرفت از بهر بشر خاصیتی نیست 106شمارهٔ ۱۴۰: حجه قائم که جبریل‌امین دربان اوست 107شمارهٔ ۱۴۱: دانم که ره کعبه و بتخانه کدامست 108شمارهٔ ۱۴۲: ای جسم تو بگرفته ز جان باج لطافت 109شمارهٔ ۱۴۳: با ما مگو که دیر کجا و حرم کجاست 110شمارهٔ ۱۴۴: از حرم بگذر که اینجا خرگه آنشاه ن ...111شمارهٔ ۱۴۵: آنکه بهر جا عیان طلعت نیکوی اوست 112شمارهٔ ۱۴۶: جستم سراغ دل ز صبا زان خبر نداشت 113شمارهٔ ۱۴۷: تنها ستمت بهر من ای ماه جبین است 114شمارهٔ ۱۴۸: دل ز راه دیده از نور جمالش روشن ا ...115شمارهٔ ۱۴۹: آنکس آگه ز پریشانی احوال من است 116شمارهٔ ۱۵۰: نی همین از خود براه یار میباید گذ ...117شمارهٔ ۱۵۱: من و خاک سر آنکوی که دلدار آنجاست 118شمارهٔ ۱۵۲: خرم کسی که کام ز بخت جوان گرفت 119شمارهٔ ۱۵۳: من آنچه هست بعشق تو داده‌ام از دس ...120شمارهٔ ۱۵۴: کارت ای یار بمن غیر ستمکاری نیست 121شمارهٔ ۱۵۵: بطرف باغ هر آن سرو کز زمین برخاست 122شمارهٔ ۱۵۶: دلم ز دست تو خون گشت و حجت هم این ...123شمارهٔ ۱۵۷: تا نگوئی بجهان دوست مرا بسیار است 124شمارهٔ ۱۵۸: ایهاالناس اینجهان را نیم جو مقدار ...125شمارهٔ ۱۵۹: اگر که خانه خمار دایمم وطن است 126شمارهٔ ۱۶۰: تشبیه جمال تو به خورشید روا نیست 127شمارهٔ ۱۶۱: دل مسوزان که ز هر دل بخدا راهی هس ...128شمارهٔ ۱۶۲: بگو به آنکه موفق بحسن تدبیر است 129شمارهٔ ۱۶۳: ای آنکه با وجود تو دیگر وجود نیست 130شمارهٔ ۱۶۴: زمین گوئی به پیش پای عشق است 131شمارهٔ ۱۶۵: شاداب باغ دهر به آب محبت است 132شمارهٔ ۱۶۶: علی است بهر بجا بودن جهان باعث 133شمارهٔ ۱۶۷: ای حسن تو بگرفته ز خوبان جهان باج 134شمارهٔ ۱۶۸: ببزم دل چو برافروختم ز عشق سراج 135شمارهٔ ۱۶۹: با بت ساده نشستن که ثواتبست و مبا ...136شمارهٔ ۱۷۰: تعالی الله از این بالا وزین رخ 137شمارهٔ ۱۷۱: منت دلم ز حلقهٔ موی تو میکشد 138شمارهٔ ۱۷۲: صبحدم باد صبا مشک فشان می‌آید 139شمارهٔ ۱۷۳: گر از دل نیمه شب آهی برآید 140شمارهٔ ۱۷۴: در دور ما چه جور بشر با بشر نکرد 141شمارهٔ ۱۷۵: جدا از طره اش حال دلم دانی چسان ب ...142شمارهٔ ۱۷۶: مگذار اینکه راز دلت بر زبان رسد 143شمارهٔ ۱۷۷: رندان عمل برای رضای خدا کنند 144شمارهٔ ۱۷۸: قلم شرافت اگر دارد از رقم دارد 145شمارهٔ ۱۷۹: قربان آن زمان که زمان و مکان نبود 146شمارهٔ ۱۸۰: نالهٔ من نی عجب گر جا به دل‌ها می ...147شمارهٔ ۱۸۱: غیر آن سر که سری با کف پایی دارد 148شمارهٔ ۱۸۲: زان پیشتر که خاک وجودت سبو کنند 149شمارهٔ ۱۸۳: جهانیان دگر از جنک احتراز کنید 150شمارهٔ ۱۸۴: نالیدن مهجوران سوز دگری دارد 151شمارهٔ ۱۸۵: به تغافل همه روزان و شبان می‌گذرد 152شمارهٔ ۱۸۶: دلدار ما به درد دل ما نمی رسد 153شمارهٔ ۱۸۷: آن که از دوست بجز دوست تقاضا دارد 154شمارهٔ ۱۸۸: هزار بار به خون جگر طهارت کرد 155شمارهٔ ۱۸۹: هر چند دانمت مهر ای نازنین نباشد 156شمارهٔ ۱۹۰: بر دل چو یاد لعل لب یار بگذرد 157شمارهٔ ۱۹۱: خواجه را گوی که از زیر زمین یاد ک ...158شمارهٔ ۱۹۲: راستی مردم از آندم که بصلب پدرند 159شمارهٔ ۱۹۳: کسیکه بهر خدا ترک خودستائی کرد 160شمارهٔ ۱۹۴: یاد دو طره ات بدلم چون درون شود 161شمارهٔ ۱۹۵: مست ساقی ز سر آب عنب می‌گذرد 162شمارهٔ ۱۹۶: شده گم دلم که از هجر چو لاله داغ ...163شمارهٔ ۱۹۷: همره قافلهٔی روبرهی باید کرد 164شمارهٔ ۱۹۸: نه تنها خجلت از روی تو ماه آسمان ...165شمارهٔ ۱۹۹: مردم چشم تو نازیم که در پرده درند 166شمارهٔ ۲۰۰: هر که را بوئی از آن طرهٔ پرچین‌ آ ...167شمارهٔ ۲۰۱: شوخی به همه خلخ و فرخار نباشد 168شمارهٔ ۲۰۲: کس نیست تا نشان بمن از آن دهان ده ...169شمارهٔ ۲۰۳: آینه چون جلوه گاه روی جانان می‌شو ...170شمارهٔ ۲۰۴: ز جان خویش اگر عاشقان نظر گیرند 171شمارهٔ ۲۰۵: هر آنکو سر بخاک درگه پیر مغان دار ...172شمارهٔ ۲۰۶: چون بت من شانه بر زلف چلیپائی کشد 173شمارهٔ ۲۰۷: هر که با او آشنا شد خود ز خود بیگ ...174شمارهٔ ۲۰۸: دل سجده جز بر آن خم ابرو نمیکند 175شمارهٔ ۲۰۹: زلف از شانه بروی چو قمر میریزد 176شمارهٔ ۲۱۰: فلک خم گشت کز خود طرح چوگان تو ان ...177شمارهٔ ۲۱۱: هر کس نه بعشق از سر اخلاص قدم زد 178شمارهٔ ۲۱۲: مدد ز چشم پر آبم سحاب می‌خواهد 179شمارهٔ ۲۱۳: سر عشقت بدل خسته نهان خواهم کرد 180شمارهٔ ۲۱۴: در ملک وجود آنچه که از خاک برآید 181شمارهٔ ۲۱۵: سهی قد تو به سرو کنار جو ماند 182شمارهٔ ۲۱۶: چون بدل ناوک آن شوخ پری زاد‌ آمد 183شمارهٔ ۲۱۷: عاقبت دلا دیدی کار یار و من چون ش ...184شمارهٔ ۲۱۸: ایدل این شوخ پریوش که چنین میگذرد 185شمارهٔ ۲۱۹: تا لبم بوسه چند از تو دلارام نگیر ...186شمارهٔ ۲۲۰: برافکن پرده تا خورشید تابان از سم ...187شمارهٔ ۲۲۱: هر زمان زلف چو زنجیر توام یاد آید 188شمارهٔ ۲۲۲: ما را به یمن عشق روا از توکام شد 189شمارهٔ ۲۲۳: یار بی پرده عبث پرده ز عارض نگشای ...190شمارهٔ ۲۲۴: اگر از عشق به طور دلت اشراق آید 191شمارهٔ ۲۲۵: دانی که دل بدلبر جانی چسان رسید 192شمارهٔ ۲۲۶: چندانکه سیل دیده من بیشتر شود 193شمارهٔ ۲۲۷: نه هر که تاخت بمیدان دلاوری داند 194شمارهٔ ۲۲۸: ساقی چه باده بود که بر من حواله ک ...195شمارهٔ ۲۲۹: می بنوش اکنون که چون هنگام محشر م ...196شمارهٔ ۲۳۰: ترکان چشم او پی خونریزی منند 197شمارهٔ ۲۳۱: دل آنچه داشت در بر دلبر نیاز کرد 198شمارهٔ ۲۳۲: هر دل به ‌امیدی پی دلدار برآمد 199شمارهٔ ۲۳۳: دلم نظر سوی آن زلف پرشکن دارد 200شمارهٔ ۲۳۴: بخدا رسد هر آن دل که پی هوا نباشد 201شمارهٔ ۲۳۵: نگارا جانم از هجر تو نالان تا بکی ...202شمارهٔ ۲۳۶: بکوی میکده بس بیهشان مدهوشند 203شمارهٔ ۲۳۷: بر آستانهٔ میخانه خاکسارانند 204شمارهٔ ۲۳۸: تیر رستم چو خدنک مژه ات تیز نبود 205شمارهٔ ۲۳۹: بندهٔ پادشهی باش که درویش بود 206شمارهٔ ۲۴۰: همه صحبت ز فراق وز وصالش دارند 207شمارهٔ ۲۴۱: خدا را جمع نتوان با هوا کرد 208شمارهٔ ۲۴۲: بعد مرگ ار بسرم آن بت طناز آید 209شمارهٔ ۲۴۳: بحشر عفو اله ار پناه خواهد بود 210شمارهٔ ۲۴۴: جهان که هر دی و هر نوبهار گرید و ...211شمارهٔ ۲۴۵: دلم به طرهٔ پرچین یار افتد و خیزد 212شمارهٔ ۲۴۶: آنکه از دوری او دیدهٔ ما دریا بود 213شمارهٔ ۲۴۷: غم عشقت نه همین قصد دل و جانم کرد 214شمارهٔ ۲۴۸: دل ز قید غمت ایدوست رها نتوان کرد 215شمارهٔ ۲۴۹: شهان که مالک اورنگ و صاحب تاجند 216شمارهٔ ۲۵۰: ندهی کام مرا از لب خندان تا چند 217شمارهٔ ۲۵۱: هر صاحب نامی دمی آرام ندارد 218شمارهٔ ۲۵۲: دل نیست هر آندل که دلارام ندارد 219شمارهٔ ۲۵۳: ساقی از رطل گران دوش سبکبارم کرد 220شمارهٔ ۲۵۴: کس از آن زلف و از آن خال نیارد دم ...221شمارهٔ ۲۵۵: اهل دل بر در دل حلقه چو رندانه زد ...222شمارهٔ ۲۵۶: دیدی چگونه عزم سفر آن نگار کرد 223شمارهٔ ۲۵۷: شاه اورنگ نشین فکر جهانی دارد 224شمارهٔ ۲۵۸: گر نه برقع بر رخ آن مه جبین افتاد ...225شمارهٔ ۲۵۹: زان فرقه بپرهیز که پرهیز ندارند 226شمارهٔ ۲۶۰: مرا که جرم ز اندازه بیشتر باشد 227شمارهٔ ۲۶۱: هر چه از اصلش جدا گردید باز آنجا ...228شمارهٔ ۲۶۲: بزلفش در کشاکش با صبا و شانه خواه ...229شمارهٔ ۲۶۳: یاران ره عشق منزل ندارد 230شمارهٔ ۲۶۴: مراست نام علی بهر جسم و جان تعویذ 231شمارهٔ ۲۶۵: هر چه خواهم سخن از زلف تو سازم تح ...232شمارهٔ ۲۶۶: دوشین بگوش دلم‌ آمد ز مرغ سحر 233شمارهٔ ۲۶۷: روزی ار غم برود نیست مرا یار دگر 234شمارهٔ ۲۶۸: پیر گشتیم و دل از عشق جوانست هنوز 235شمارهٔ ۲۶۹: رهد ز زلف تو دل در بر من آید باز 236شمارهٔ ۲۷۰: یار عاشق کش ما دوش بصد عشوه و ناز 237شمارهٔ ۲۷۱: دل برگرفته ایم از این خلق بوالهوس 238شمارهٔ ۲۷۲: قبله ی عشاق طاق ابروی یار است و ب ...239شمارهٔ ۲۷۳: خبر عشق ز هر دل بهوا بسته مپرس 240شمارهٔ ۲۷۴: از آب دیده تا ندهی شستشوی خویش 241شمارهٔ ۲۷۵: من و ترا بسخن کرده او بهانهٔ خویش 242شمارهٔ ۲۷۶: چو غنچه خون دلت گر غذاست خندان با ...243شمارهٔ ۲۷۷: دلم بیمار و یاد چشم بیماری پرستار ...244شمارهٔ ۲۷۸: آنکه گشتیم و نجستیم در اطراف جهان ...245شمارهٔ ۲۷۹: کسی که سرمه نکرد از غبار رهگذرش 246شمارهٔ ۲۸۰: در گردنش آویخته گیسوی بلندش 247شمارهٔ ۲۸۱: در خمر طرهٔ طرار کمند اندازش 248شمارهٔ ۲۸۲: سلطان نفس خود شو و مالک رقاب باش 249شمارهٔ ۲۸۳: گر کنم از برگ گل اندیشهٔ پیراهنش 250شمارهٔ ۲۸۴: دوستان با که دهم شرح پریشانی خویش 251شمارهٔ ۲۸۵: برفت عمر و نگشتم ز هجر یار خلاص 252شمارهٔ ۲۸۶: ز پرده گر کنی ایماه وش عیان عارض 253شمارهٔ ۲۸۷: بی دوست دست می‌ندهد بهر ما نشاط 254شمارهٔ ۲۸۸: شکر می‌ریزد از دیوان حافظ 255شمارهٔ ۲۸۹: ای بندهٔ رخسار تو خورشید مشعشع 256شمارهٔ ۲۹۰: صد شکر فارغم ز تماشای باغ و راغ 257شمارهٔ ۲۹۱: عمریست تا به تیر غمت گشته‌ام هدف 258شمارهٔ ۲۹۲: ای دیده و دل هر دو بدار تو شایق 259شمارهٔ ۲۹۳: هست این کون و مکان گوی خم چوگان ع ...260شمارهٔ ۲۹۴: بفشان شکری از لعل لب ای کان نمک 261شمارهٔ ۲۹۵: از آنکه گنج غمت جا گرفت در دل خاک 262شمارهٔ ۲۹۶: گم گردد آسمان و زمین در فضای دل 263شمارهٔ ۲۹۷: ای سر زلفت هزار سلسله عاقل 264شمارهٔ ۲۹۸: نه ملک دان سبب افتخار خویش و نه م ...265شمارهٔ ۲۹۹: بتی نهفته بخلوت سرای جان دارم 266شمارهٔ ۳۰۰: دانی چرا در سیر خود بر خویش میلرز ...267شمارهٔ ۳۰۱: ما می‌کشان چو بادهٔ گلنار می‌زنیم 268شمارهٔ ۳۰۲: من آن نیم که ز سوی تو رو بگردانم 269شمارهٔ ۳۰۳: گر من از طعن رقیبان تو اندیشه کنم 270شمارهٔ ۳۰۴: بتو حیران شدن از چشم تر‌ آموخته‌ا ...271شمارهٔ ۳۰۵: یار نگذارد اگر لعل شکر خایش ببوسم 272شمارهٔ ۳۰۶: سر و جان داده گدای در میخانه شدیم 273شمارهٔ ۳۰۷: چون روز ازل رخت به میخانه کشیدیم 274شمارهٔ ۳۰۸: جز رخ دلستان نمی بینم 275شمارهٔ ۳۰۹: دربند زلف یار چو شد مبتلا دلم 276شمارهٔ ۳۱۰: به هر چه می‌نگرم حسن یار می‌بینم 277شمارهٔ ۳۱۱: همیشه موی تو در پیچ و تاب می‌بینم 278شمارهٔ ۳۱۲: تا دل به مهر آن بت عیار بسته‌ام 279شمارهٔ ۳۱۳: ای قبلهٔ جان ما چو بکوی تو رسیدیم 280شمارهٔ ۳۱۴: چون یاد از آن زلف سیه و آنخط زنگا ...281شمارهٔ ۳۱۵: بنشین ببرم جانا تا از سر جان خیزم 282شمارهٔ ۳۱۶: چرا همیشه نه پیچان چو تار موی تو ...283شمارهٔ ۳۱۷: تا نظر بر آن رخ چون آفتاب افکنده ...284شمارهٔ ۳۱۸: ای رخت باغ بهشت و لب لعلت تسنیم 285شمارهٔ ۳۱۹: چگونه سر ز در پیر فقر بردارم 286شمارهٔ ۳۲۰: عمریست که در هجران میسوزم و میساز ...287شمارهٔ ۳۲۱: بخون خویش نویسم بروی لوح مزارم 288شمارهٔ ۳۲۲: کی زبام تو من سوخته جان بر خیزم 289شمارهٔ ۳۲۳: سخن از زلف نو گویند دل و شانه بهم 290شمارهٔ ۳۲۴: اگر جدا کنی از تیغ بند از بندم 291شمارهٔ ۳۲۵: نه نظر بقد سرو و نه بروی ماه دارم 292شمارهٔ ۳۲۶: گر من از هر دو جهان دست بیکبار کش ...293شمارهٔ ۳۲۷: تا بدام تو من ای جان جهان افتادم 294شمارهٔ ۳۲۸: خالت همه دم دانه و زلفت همه دم دا ...295شمارهٔ ۳۲۹: ببوسهٔ لب ساقی بس آرزو دارم 296شمارهٔ ۳۳۰: عشق یارب چه قماریست که نشناخته‌ای ...297شمارهٔ ۳۳۱: چنان به عشق تو وارسته‌ام ز ننگ و ...298شمارهٔ ۳۳۲: من نخواهم بکسی زهد و ریا بفروشم 299شمارهٔ ۳۳۳: از غم خال لب تو گوشه نشینم 300شمارهٔ ۳۳۴: شبی که زلف تو ای نازنین فتاد بدست ...301شمارهٔ ۳۳۵: ما کار به تسبیح و به زنار نداریم 302شمارهٔ ۳۳۶: ای عجب ما خسته جان از فرقت جانانه ...303شمارهٔ ۳۳۷: دل کشد گه بحرم گاه سوی دیر مغانم 304شمارهٔ ۳۳۸: بیاور باده ساقی تا دمی حالت بگردا ...305شمارهٔ ۳۳۹: چون گل روی ترا در خور دیدار شدیم 306شمارهٔ ۳۴۰: داده‌ام جان رو نما تا روی جانان د ...307شمارهٔ ۳۴۱: دهنش هیچ و از آن بوسه تمنا دارم 308شمارهٔ ۳۴۲: کرده عشق تو چنان بیخبر و بی خویشم 309شمارهٔ ۳۴۳: بس بدل هست خیال رخ نیکوی توام 310شمارهٔ ۳۴۴: ساقی آن می‌بقدح کن که چو ما نوش ک ...311شمارهٔ ۳۴۵: مرغ قدسم من که در دام بلا افتاده‌ ...312شمارهٔ ۳۴۶: افسوس که از حالت خود بیخبرانیم 313شمارهٔ ۳۴۷: خبرت هست که بی لعل تو ما خونجگریم 314شمارهٔ ۳۴۸: خوانند گر چه خلق جهان اصفهانیم 315شمارهٔ ۳۴۹: دوش بهر گریه در هجرت مجالی داشتم 316شمارهٔ ۳۵۰: مرغ سحر همانا زین ناله برکشیدن 317شمارهٔ ۳۵۱: خوش بود دیده ز جان بستن و جانان د ...318شمارهٔ ۳۵۲: گریم بکار دل من و دل هم بکار من 319شمارهٔ ۳۵۳: ای زال جهان تا کی جان کندن و نواز ...320شمارهٔ ۳۵۴: دری به از در یکتای با صفای سخن 321شمارهٔ ۳۵۵: یوسف رخی به چاه ذقن بسته راه من 322شمارهٔ ۳۵۶: به ماه عارض خود زلف را حجاب مکن 323شمارهٔ ۳۵۷: هرکس ندیده غارت و یغمای ترکمن 324شمارهٔ ۳۵۸: حدیث یار چه حاصل ز غیر بشنیدن 325شمارهٔ ۳۵۹: دارم بتی به غیر در مهر باز کن 326شمارهٔ ۳۶۰: نگذاشت غم تنگ دهانت اثر از من 327شمارهٔ ۳۶۱: از غبار خودنمائیها عمل را پاک کن 328شمارهٔ ۳۶۲: آن سان سخن بگوی که بتوان نگاشتن 329شمارهٔ ۳۶۳: خبرم نیست ز سر تا شده سودائی تو 330شمارهٔ ۳۶۴: سواد موی تو اندر بیاض روی نکو 331شمارهٔ ۳۶۵: ای دل من مبتلا در خم گیسوی تو 332شمارهٔ ۳۶۶: طعنه بر ما مزن ای شیخ و به خود غر ...333شمارهٔ ۳۶۷: ای کحل چشم اهل نظر خاک پای تو 334شمارهٔ ۳۶۸: بیچارهٔی که نیست بجز حق پناه او 335شمارهٔ ۳۶۹: آنکس که داده نسبت روی ترا بماه 336شمارهٔ ۳۷۰: عشقت سپرد از دل دیوانه بدیوانه 337شمارهٔ ۳۷۱: زان سفله وجودی که شریر است عدم به 338شمارهٔ ۳۷۲: ما را چو از عدم بوجود اوفتاد راه 339شمارهٔ ۳۷۳: ای در گرانمایه وای یار یگانه 340شمارهٔ ۳۷۴: ای یار بکس وفا نکرده 341شمارهٔ ۳۷۵: ای دلارام که اندر دل ما‌ آمده‌ای 342شمارهٔ ۳۷۶: ای مقیم دل که‌ام شب شمع این کاشان ...343شمارهٔ ۳۷۷: دی گفت زاهد از دو جهان چون گذشته‌ ...344شمارهٔ ۳۷۸: چیست دنیا در ره سیل فنا ویرانه‌ای 345شمارهٔ ۳۷۹: ساقی از آن دو جرعه که در جام کرده ...346شمارهٔ ۳۸۰: ستم ار بناتوانان ز ستمگری رسانی 347شمارهٔ ۳۸۱: صاحب علم و عمل را رتبهٔ والاستی 348شمارهٔ ۳۸۲: زالعلم حجاب الاکبر‌ام د عقل سودائ ...349شمارهٔ ۳۸۳: ما بجز عشق ندیدیم صلاح دیگری 350شمارهٔ ۳۸۴: بگرفته خواب چشمم غم چشم نیم خوابی 351شمارهٔ ۳۸۵: غیر خونابه چه خوردی ز می انگوری 352شمارهٔ ۳۸۶: بیک خرام دل از من تو دلربا بردی 353شمارهٔ ۳۸۷: جان بتنگ آمدم از غصهٔ بی همنفسی 354شمارهٔ ۳۸۸: خواهی ارجا به لب آب روان بگزینی 355شمارهٔ ۳۸۹: بخیال ماه رویت بودم ز ضعف حالی 356شمارهٔ ۳۹۰: ای مه ز مهر اگر نظری سوی ما کنی 357شمارهٔ ۳۹۱: تا کی ز حرص سیم مس رخ طلا کنی 358شمارهٔ ۳۹۲: ای می‌فروش گر نظری سوی ما کنی 359شمارهٔ ۳۹۳: الا که از می‌نخوت مدام بیخود و مس ...360شمارهٔ ۳۹۴: تا کی دلا خموشی یکدم برآر زاری 361شمارهٔ ۳۹۵: تا نگردی با خلایق یار بی عز و وقا ...362شمارهٔ ۳۹۶: نیست بازار جهانرا به از این سودای ...363شمارهٔ ۳۹۷: گشتیم پی یار نکو هر سر کوئی 364شمارهٔ ۳۹۸: ایکه نام آن صنم را در بر من میبری 365شمارهٔ ۳۹۹: دنیا زکف گذار چو دعوی دین کنی 366شمارهٔ ۴۰۰: ای برادر چند دل آلودهٔ دنیا کنی 367شمارهٔ ۴۰۱: چو کسی بعذرخواهی نرود ز بی گناهی 368شمارهٔ ۴۰۲: چشم مستت همه مردم کشد از بی باکی 369شمارهٔ ۴۰۳: چشم تو می‌نماید چون آهوی تتاری 370شمارهٔ ۴۰۴: داد از دست تو کاینسان دلربائی میک ...371شمارهٔ ۴۰۵: نتوان گفت رخت را قمر آری آری 372شمارهٔ ۴۰۶: گر نوازی ز کرم یا که کشی یا که به ...373شمارهٔ ۴۰۷: تا زده‌ام خویش به دیوانگی 374شمارهٔ ۴۰۸: گر نه ای دل پای بند طرهٔ طرار یار ...375شمارهٔ ۴۰۹: هر گه بخاطرم تو پریوش گذر کنی 376شمارهٔ ۴۱۰: روی تو هست موسی و چشم تو سامری 377شمارهٔ ۴۱۱: به بندگان نکنی لطف چون تو از یاری 378شمارهٔ ۴۱۲: برو بجو ز عمل مونسی و داد رسی 379شمارهٔ ۴۱۳: گفت دانا پدری با پسر از آگاهی 380شمارهٔ ۴۱۴: تو مرغ گلشن قدسی نه در خور قفسی 381شمارهٔ ۴۱۵: قاصد کویش دلا تا نالهٔ شبگیر کردی 382شمارهٔ ۴۱۶: دمی که پرده ز رخسار خود براندازی 383شمارهٔ ۴۱۷: چوبدید خویشتن را همه حسن و دلربائ ...384شمارهٔ ۴۱۸: چه غم که رفت ز من در ره تو جان و ...385شمارهٔ ۴۱۹: تا در ره مقصود به تشویش نیفتی 386شمارهٔ ۴۲۰: منه به زمرهٔ انعام نام انسانی 387شمارهٔ ۴۲۱: غنچه را نیست جز این علت خونین جگر ...388شمارهٔ ۴۲۲: چه باک خار وجودم شد ار فنای گلی 389شمارهٔ ۴۲۳: اگر که لقمه ربایی ز خوان خاموشی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ