کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا

    گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا

    دل ز غم رنجور و تو فارغ ازو وز حال ما

    بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟

    شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال دل؟

    نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را

    دوستان را زار کشتی ز آرزوی روی خود

    در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟

    بود دل را با تو آخر آشنایی پیش ازین

    این کند هرگز؟ که کرد این آشنا با آشنا؟

    هم چنان در خاک و خون غلتانش باید جان سپرد

    خسته‌ای کامید دارد از نکورویان وفا

    روز و شب خونابه‌اش باید فشاندن بر درت

    دیده‌ای کز خاک درگاه تو جوید توتیا

    دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر

    نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی، گو بر آ

    از عراقی دوش پرسیدم که: چون است حال تو؟

    گفت: چون باشد کسی کز دوستان باشد جدا؟

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha