کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آه، به یک‌بارگی یار کم ما گرفت!

    چون دل ما تنگ دید خانه دگر جا گرفت

    بر دل ما گه گهی، داشت خیالی گذر

    نیز خیالش کنون ترک دل ما گرفت

    دل به غمش بود شاد، رفت غمش هم ز دل

    غم چه کند در دلی کان همه سودا گرفت؟

    دیدهٔ گریان مگر بر جگر آبی زند؟

    کاتش سودای او در دل شیدا گرفت

    خوش سخنی داشتم، با دل پردرد خویش

    لشکر هجران بتاخت در سر من تا گرفت

    دین و دل و هوش من هر سه به تاراج برد

    جان و تن و هرچه بود جمله به یغما گرفت

    هجر مگر در جهان هیچ کسی را نیافت

    کز همه وامانده‌ای، هیچکسی را گرفت

    هیچ کسی در جهان یار عراقی نشد

    لاجرمش عشق یار، بی‌کس و تنها گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha