کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی

    دلم بی‌تو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی

    دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی

    مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی

    به غم زان شاد می‌گردم که تو غم خوار من گردی

    از آن با درد می‌سازم که تو درمان من باشی

    بسا خون جگر، جانا، که بر خوان غمت خوردم

    به بوی آنکه یک باری تو هم مهمان من باشی

    منم دایم تو را خواهان، تو و خواهان خود دایم

    مرا آن بخت کی باشد که تو خواهان من باشی؟

    همه زان خودی، جانا، از آن با کس نپردازی

    چه باشد، ای ز جان خوشتر ، که یک دم آن من باشی؟

    اگر تو آن من باشی، ازین و آن نیندیشم

    ز کفر آخر چرا ترسم، چو تو ایمان من باشی؟

    ز دوزخ آنگهی ترسم که جز تو مالکی یابم

    بهشت آنگاه خوش باشد که تو رضوان من باشی

    فلک پیشم زمین بوسد، چو من خاک درت بوسم

    ملک پیشم کمر بندد، چو تو سلطان من باشی

    عراقی، بس عجب نبود که اندر من بود حیران

    چو خود را بنگری در من، تو هم حیران من باشی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha