به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
در کوی تو لولیی، گدایی
آمد به امید مرحبایی
بر خاک درت گدای مسکین
با آنکه نرفته بود جایی
از دولت لطف تو، که عام است
محروم چراست بینوایی؟
پیش که رود؟ کجا گریزد؟
از دست غمت شکسته پایی
مگذار که بی نصیب ماند
از درگه پادشه گدایی
چشمم ز رخ تو چشم دارد
هر دم به مبارکی لقایی
جانم ز لب تو میکند وام
هر لحظه به تازگی بقایی
جستم همه جای را، ندیدم
جز در دل تنگ جایگایی
بی روی تو هر رخی که دیدم
ننمود مرا جز ابتدایی
دل در سر زلف هر که بستم
دادم دل خود به اژدهایی
در بحر فراق غرق گشتم
دستم نگرفت آشنایی
در بادیهٔ بلا بماندم
راهم ننمود رهنمایی
در آینهٔ جهان ندیدم
جز عکس رخت جهان نمایی
خود هر چه به جز تو در جهان است
هست آن چو سراب یا صدایی
فیالجمله ندید دیدهٔ من
از تیرگی جهان صفایی
اکنون به در تو آمدم باز
یابم مگر از درت عطایی؟
در چشم نهادهام که یابم
از خاک در تو توتیایی
در گلشن عشق تو عراقی
مرغی است که نیستش نوایی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.